قرآن كريم بيانگر اساس تعاليم وحيانى است كه خداوند براى هدايت بشر تا روز قيامت بر پيامبر گرامى اسلام حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله نازل فرمود. گاهى ملاحظه مىشود تعاليم اين كتاب مقدس ـ بنا به مصالحى ـ نه به طور تصريح، بلكه به اشاره، و با كاربرد واژگانى رسا و مفهومدار از حقايقى پرده برمىدارد و چنان نورافشانى مىكند كه همچون آيات صريح و آشكار مورد استفاده قرار مىگيرد.
آنچه براى فهم اين گونه آيات بسيار اهميت دارد، خروج از قالبهاى تنگ و تعصبات مذهبى و فرقهگرايى مىباشد، كه چنانچه با نگاه تعصبآلود بدين آيات نظاره شود به تعبير قرآن كريم، جز خسارت و ضرر چيز ديگرى نصيب نخواهد شد(1).
از جمله واژگانى كه كاربرد متنوّعى در قرآن دارد، واژه «شجره» مىباشد. كلمه شجره در تركيبهايى چون: شجره ممنوعه، شجره طيبه، شجره خبيثه و شجره مباركه به كار رفته و «شجره ملعونه» يكى از تمثيلاتى است كه خداوند بنابر آيه 60 سوره اسراء آن را به شكل رؤيايى بر پيامبر خود نمايانده و اهل شجره را نسبت به خود بيم داده است.
قرآن كريم دربردارنده معارف عالى الهى است كه با روشهاى بيانى گوناگون در اختيار بشر قرار گرفته است.
از جمله روشهاى رايج قرآنى، استفاده از زبان تمثيل است. استفاده از تمثيل و تشبيه در سخن، در رساندن مطالب و درك بهتر و سريعتر كمك مىكند. در بيان مطالب علمى و عقلى، مثل و تشبيه بهترين وسيله براى تفهيم مطالب است(2).
از جمله تمثيلهاى زيباى قرآنى، تمثيل به «شجره ملعونه» مىباشد.
خداوند مىفرمايد:
«وَ اِذْ قُلْنَا لَكَ إنَّ رَبَّكَ أحاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتى أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيانا كَبِيرا»(3)
خداوند در اين آيه، شجره ملعونه را در قرآن مايه فتنه و امتحان مردم قرار داده است. براى فهم دقيق آيه لازم است در آغاز، معناى دقيق «شجره» و كاربرد آن در كلام بررسى شود.
«شجره» كلمهاى مفرد و داراى جمعهاى متعددى چون: «الشَّجَر، الشَّجرات و الاشجار» مىباشد.
«الشجر» از مجموعه گياهان، بر نباتى اطلاق مىگردد كه بر ساقى قرار گيرد (ساقهدار باشد)(4) و از آنجا كه شجره گياهى است كه بر اصل و ريشهاى استوار است در اصطلاح بر اصل و دودمان نيز اشارت دارد. عبارت «فلانٌ من شجرة مباركة»؛ يعنى او از اصل مباركى است(5). با اين بيان ملاحظه مىشود آياتى چند در قرآن به آن نظر دارد:
«اَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةً اَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّماءِ»(6) و آيه شريفه «وَ مَثَلُ كَلِمَةِ خَبِيثَةً كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوقِ الاْءَرْضِ مَالَهَا مِنْ قَرَارٍ»(7).
اين كلمه با همين معنى در احاديث نيز به كار رفته است؛ در حديثى رسول خدا صلىاللهعليهوآله به حضرت على عليهالسلام مىفرمايد:
«يا علىّ! الناس من شجر شتّى، و أنا و أنت من شجرة واحدة.»(8)
شجره در اين حديث به معناى اصل و ريشه و دودمان است. «ماوردى» شجره را به شكلى ديگر و معنايى نزديك به معناى ياد شده بيان مىدارد و مىگويد:
«الشجرة كنايةً عن المرأة، و الجماعة اولاد المرأة كأغصان الشجرة.»(9)
آيه از چهار فقره تشكيل يافته و هر فقرهاى جداگانه بر معناى روشنى دلالت دارد، ولى از نظر ارتباط و وجه اتصالى كه با هم دارند، خالى از اجمال نيست و مىتوان سبب اجمال را در دو فقره دومى و سومى (رؤيا و شجره) بيان داشت، چرا كه خداوند سبحان نفرموده آن رؤيايى كه به پيامبر خود ارائه داده چه بوده است؛ و در ساير آيات قرآن نيز آيهاى ديگر آن را تفسير نكرده است، ليكن رؤيايى كه در آيه مورد نظر ذكر شده، با رؤيايى كه در آيه «لَقَدْ صَدَقَ اللّهُ رَسُولَهُ الرُّؤيَا بِالحَقِّ لَتَدخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الحَرَامَ...»(10) بيان شده، تطبيق نمىكند؛ زيرا آيه مورد بحث در مكّه نازل شده و مربوط به قبل از هجرت است و آيه 27 سوره فتح مربوط به حوادث بعد از هجرت مىباشد.
آنچه روشن است مراد خداوند در آيه، توضيح و بيان دو فقره «داستان رؤيا» و «داستان شجره ملعونه در قرآن» كه مايه فتنه مردم شده نيست، بلكه مقصود، اشاره اجمالى به آن دو است و چه بسا بتوان از سياق آيات پارهاى از جزئيات اين دو داستان را استفاده كرد. آيات قبلى در مقام بيان اين نكته بود كه بشريت آخرش مانند اولش در بىتوجّهى به آيات خدا و تكذيب آن، الگوى پس از خودش مىباشد و جوامع بشرى به تدريج و قرنى بعد از قرن ديگر عذاب خداوند را مىچشند كه آن عذاب يا هلاك كردن است، يا چيزى كمتر از آن. از طرف ديگر، آيات بعد از آيه «وَ اِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لاِآدَمَ...»(11) شروع مىشود و داستان ابليس و تسلّط عجيب او را بر اغواء بنى آدم بيان مىكند نيز همان سياق آيات را دنبال مىكند. لذا روشن مىشود كه رؤيا و شجره (ملعونه) دو امرى است كه يا به زودى در بشر پيدا مىشود، يا آنكه در ايام نزول پيدا شده و مردم به وسيله آندو، دچار فتنه مىشوند و فساد در ميان آنان پراكنده شده، طغيان و استكبار در بين مردم رشد مىكند.
از آنچه گفته شد به دست مىآيد كه خداوند شجره مورد نظر را به وصف ملعونه در قرآن توصيف كرده است و از اين موضوع آشكار مىگردد كه قرآن مشتمل بر لعن آن است و لعن آن شجره در ميان لعنتهاى قرآن موجود است، چرا كه در آيه آمده بود: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»(12).
آن گونه كه از آيات قرآن به دست مىآيد، ابليس(13)، يهود(14)، مشركان(15)، منافقان(16) و عناوين ديگر؛ مانند كسانى كه در حال كفر از دنيا بروند(17)، يا اشخاصى كه آيات نازل شده را كتمان مىكنند(18)، يا كسانى كه خدا و رسولش را آزار مىدهند(19) مورد لعن قرار گرفتهاند.
با توجّه به معنايى كه براى شجره عنوان شد (اصل و ريشه و دودمان)، اين نكته روشن خواهد شد كه منظور از شجره ملعونه، يكى از همان اقوام ملعونه در كلام خداوند است كه در نشو و نما و برخوردارى از شاخه، از همان صفت درخت پيروى مىكند و همچون درخت بقايى يافته، ميوهاى مىدهد، و آن در حقيقت همان فتنهاى است كه امت اسلام به وسيله آن آزمايش مىشوند.
چنين صفاتى جز بر يكى از سه دسته اهل كتاب، مشركان و منافقان مطابقت ندارد. حيات و بقاى آنها در ميان مردم يا از راه تناسل و زاد و ولد است و چون در ميان مردم زندگى مىكنند، دين و دنياى مردم را فاسد و تباه نموده، آنها را دچار فتنه مىسازند، يا از راه ايجاد و خلق عقيدهها و مذاهب فاسد، آن را گسترش مىدهند و نسلى پس از نسل از آن پيروى كرده، به ديگران تحويل مىدهند.
اكنون كه شجره ملعونه از اين سه دسته خارج نيست، بايد ديد اوضاع هر يك در زمان نزول قرآن چگونه بوده است. از دسته مشركان و اهل كتاب نه قبل از هجرت و نه پس از آن، قومى از چنين ويژگى برخوردار نبوده؛ زيرا خداوند مسلمانان را از شرّ آنها ايمن كرده و به آنها استقلال بخشيده است، همچنان كه خود در اواخر حيات پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود:
«الْيَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوهُمْ وَاخْشَونِ»(20)
بنابراين تنها دسته و گروهى كه (با حذف اهل كتاب و مشركان) باقى مىماند و نظرها به آن سوى معطوف مىگردد، منافقان هستند كه به ظاهر اسلام آورده و در ميان مسلمانان يا از راه توالد و يا از راه عقيده و مسلك دوام يافتهاند و در بين آنان فتنهجويى مىكنند. با توجّه به ارتباط ميان چهار فقره موجود در آيه، روشن مىگردد كه آيه بيانگر امر مهمى است كه خداوند بر آن احاطه دارد و پند و ترس سودى جز فزونى طغيان ندارد. از اين نكته فهميده مىشود كه قضيه از اين قرار بوده كه خداوند سبحان در رؤيا به پيامبرش صلىاللهعليهوآله اين شجره ملعونه و پارهاى از كردار آنان را نشان داده است، آنگاه براى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بيان فرموده كه آن يك فتنه است.
بنابراين حاصل معناى «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِى اَرَيْنَاكَ إلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ» اين مىشود كه ما شجره ملعونه را در قرآن ـ كه با معرفى ما شناختى و كارشان را در رؤيا به تو نمايانديم ـ چيزى جز فتنه براى مردم و امتحانى براى آزمايش آنها قرار نداديم. همچنين ضمير جمعى كه در عبارت «وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إلاَّ طُغْيَانا كَبِيرا» است به «ناس» برمىگردد و منظور از تخويف، يا تخويف با موعظه است، يا با آيات آسمانى و زمينى است كه مىترساند، ولى هلاك نمىكند و معناى عبارت اين گونه است: ما مردم را مىترسانيم، و ليكن تخويف چيزى بر آنها جز طغيان نمىافزايد و آن هم نه هر طغيانى، بلكه طغيانى
مراد از رؤيا در آيه، خوابى است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در باره بنىاميّه ديد و شجره ملعونه، همين ريشه و دودمان است
بزرگ؛ يعنى به عبارت ديگر، آنها از تخويف ما نمىترسند تا دست از اعمال گذشته خود بردارند، بلكه آنها تخويف ما را با طغيانى بزرگ پاسخ مىدهند و در طغيانشان زيادهروى و در عناد و لجاجتشان با حق افراط مىكنند.
در پايان ناگفته نماند، بسيارى از رواياتى كه از طريق اهل سنّت بيان گرديده و همچنين تمامى احاديث ائمه اهل بيت عليهمالسلام در تأييد مطلب گذشته، بيان مىدارند كه مراد از رؤيا در آيه، خوابى است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در باره بنىاميّه ديد و شجره ملعونه، همين ريشه و دودمان است(21).
با بررسى تفاسير اهل سنّت ملاحظه مىشود مفسران اهل سنّت در تفسير آيه مورد نظر برخوردهاى مختلفى كردهاند. بعضى آيه را به اختصار شرح داده بدون اشاره به سابقهاى در تاريخ اسلام از آن عبور مىكنند. بعضى ديگر رواياتى شبيه به روايات شيعه ذكر مىكنند، و ليكن به صراحت از خود نظرى بيان نمىدارند. برخى ديگر با تضعيف يك يا دو نفر از رجال حديث، سعى در اسقاط آن از شهرت دارند. در زير به برخى از آراى مفسران اهل سنّت اشاره مىشود:
1 ـ آلوسى: وى در ذيل آيه احاديثى نقل كرده كه براى اختصار تنها به يكى از احاديث اشاره مىگردد:
اخرج ابن مردويه عن عائشة انها قالت لمروان بن الحكم: سمعت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله يقول لا بيك و جدّك: «انّكم الشجرة الملعونة فى القرآن.»(22)
وى مىگويد: پس به اين ترتيب معناى احاطه الهى بر مردم، احاطه قدرت الهى بر بنىاميه است، ولى منظور از بنى اميه افراد خاص و معين آن گونه كه شيعه پنداشته و بنى اميه را تنها در افراد معدود و معين بيان داشته نمىباشد، بلكه منظور مطلق بنى اميه است!(23)
2 ـ بروسوى: وى منظور از رؤيا را در آيه آن چيزى بيان مىدارد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در شب معراج آن را مشاهده نمود. بروسوى در تفسير خود هيچ ذكرى از اينكه منظور از شجره ملعونه در قرآن چيست، بيان نمىدارد(24).
3 ـ ابن كثير: منظور از شجره ملعونه همان شجره زقّوم است. وقتى پيامبر صلىاللهعليهوآله مردم را آگاه ساخت كه او بهشت و جهنّم را ديده، او را تكذيب كردند تا اينكه ابوجهل گفت: براى من خرما و كره (به اصطلاح زقوم) بياوريد، سپس از آن بخورد و به ديگران هم گفت: شما هم از آن لقمهاى برگيريد ما جز اين (نوع غذا) زقومى نمىشناسيم.
وى مىنويسد: هر كس بر اين عقيده باشد كه منظور از خواب، شب معراج است، لاجرم شجره ملعونه را به شجره زقوم تفسير نموده است.
وى اضافه مىكند: گفته شده كه مراد از شجره ملعونه «بنى اميه» است و حال آنكه اين حديث غريب و ضعيف است.(25)
وى سپس حديثى را از ابن جرير نقل مىكند و مىنويسد: قال ابن جرير حدّثت عن محمّد بن الحسن بن زبالة حدّثنا عبدالمهيمن بن عبّاس بن سهل بن سعيد حدّثنى ابى عن جدّى قال: رأى رسول اللّه صلىاللهعليهوآله بنى فلان ينزون على منبره نزو القرود، فساءه ذلك فما استجمع ضاحكا حتّى مات و انزل اللّه فى ذلك (و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك الا فتنة للناس).
آنگاه ابن كثير در مقام نقّادى حديث برآمده مىگويد: اين سند بسيار ضعيف است؛ زيرا محمّد بن الحسن بن زبالة فردى بىاعتبار است، چنان كه استادش نيز بىاعتبار مىباشد.(26)
الف ـ حديث مذكور، تنها از طريق سهل بن سعيد و بالاخره محمّد بن الحسن بن زبالة بيان و روايت نشده و از طرق مختلفى بيان شده است كه ان شاءاللّه در بحث حديثى به آن اشاره مىگردد.
ب ـ عموم مفسران اهل سنّت كه نسبت به اطلاق شجره ملعونه بر بنى اميه سخنى بر ردّ آن بيان داشتهاند، هنگامى كه به حديث عايشه و سخن او به مروان بن حكم مىرسند سكوت مىكنند؛ گويا كه اصل اطلاق را پذيرفتهاند.
4 ـ فخر رازى: فخر رازى به استناد قول بيشتر مفسران(27) مىگويد شجره ملعونه همان شجره زقوم ذكر شده در قرآن است؛ به طورى كه اين معنى از آيه «اِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ. طَعامُ الاَثيمِ»(28) به دست مىآيد. فخر رازى خود در پاسخ به اين ابهام كه اگر منظور از شجره ملعونه درخت زقوم باشد، چرا در قرآن بيانى از لعن شجره زقوم نشده است، مىگويد كه براى آن مىتوان وجوهى را مد نظر قرار داد كه عبارتاند از:
1 ـ مراد از لعن در آيه، لعن كفارى است كه از درخت زقوم تناول مىكنند.(29)
2 ـ از آنجا كه عرب به هر غذاى ناپسند مضر، ملعون مىگويد، به سبب ناپسندى زقوم آن را ملعون دانستهاند.(30)
3 ـ كلمه «لعن» به معناى دور كردن است. بنابر اين از آن حيث كه اين درخت ملعونه در قرآن از تمامى صفات خير و خوبى دور بوده آن را ملعونه ناميدهاند(31)؛ زيرا آن شجره در بن دوزخ و در دورترين مكان از رحمت الهى مىرويد.(32)
همچنين فخر رازى از ابن عبّاس روايت كند: «شجره ملعونه» همان بنى اميه؛ يعنى حكم بن ابى العاص است. رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در خواب ديد: فرزندان مروان منبرش را دست به دست به يكديگر تحويل مىدهند. رسول خدا صلىاللهعليهوآله خوابش را براى ابوبكر و عمر كه در خانهاش به سر مىبردند بيان داشت. وقتى آن دو خارج شدند پيامبر صلىاللهعليهوآله از حكم شنيد كه از خواب رسول خدا صلىاللهعليهوآله خبر مىدهد. پيامبر صلىاللهعليهوآله بسيار ناراحت شدند و بر ملا كردن رازش را به عمر نسبت دادند، و ليكن پس از آن آشكار شد كه حكم به سخن آنان گوش مىداده (و خود گفتو گوى رسول خدا صلىاللهعليهوآله را شنيده است)!
فخر روايت را از زبان واحدى اين گونه مورد بررسى قرار مىدهد: اين داستان در مدينه به وقوع پيوست (و فرزندان مروان حاكم شدند) در حالى كه سوره (اسراء) در مكه نازل شده است. بنابر اين تفسير ياد شده از صحت دور است جز اينكه گفته شود اين آيه (در بين آيات سوره اسراء) مدنى است، كه در اين صورت هم هيچ كس آن را نگفته و بيان نداشته است.
رازى علاوه بر اين در پايان مىگويد: از جمله امورى كه تأويل فوق (بنى اميه) را مورد تأكيد قرار مىدهد گفته عايشه به مروان است كه به وى گفت: خداوند پدرت را در حالى كه تو در صلب او بودى مورد لعن قرار داد. بنابراين تو نيز بخشى از (وجود) كسى هستى كه خداوند او را لعن كرد(33).
5 ـ سيد قطب: او در تفسير خود رؤيا را همان چيزى بيان مىدارد كه خداوند در شب معراج به پيامبرش نشان داد. وى منظور از شجره ملعونه را شجره زقوم ذكر مىكند و به روايات ذكر شده در كتب تفسيرى شيعه و اهل سنّت هيچ اشارهاى نمىكند(34).
6 ـ بيضاوى: بيضاوى كه يكى ديگر از مفسران اهل سنّت مىباشد در تفسير خود در ذيل آيه شريفه (اسراء 60) روايتى را اين گونه بيان مىدارد:
«و قيل رأى قوما من بنى امية يرقون منبره و ينزون عليه نزو القردة، فقال: هذا حظّهم من الدنيا يعطونه باسلامهم» و اضافه مىكند: «و على هذا كان المراد بقوله: «الا فتنة للناس» ما حدث فى ايامهم.»(35)
وى شجره ملعونه را همان شجره زقوم دانسته، تاويل آن را به «شيطان، ابو جهل، و حكم بن ابى العاص» مىداند(36).
7 ـ طبرى: ابن حرير روايتى را از طريق سهل بن سعد نقل مىكند؛ روايت از اين قرار است:
«رأى رسول اللّه صلىاللهعليهوآله بنى فلان ينزون على منبره نزو القردة، فساءه ذلك فما استجمع ضاحكا حتّى مات. و انزل اللّه تعالى «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى اَرَيْنَاكَ...».»(37)
همچنان كه روشن است، طبرى مشخص نمىكند كه رسول خدا چه كسى يا چه كسانى را در خواب ديد و لذا به جاى لفظ «بنى اميه» بنى فلان مىنويسد. او همچنين ضمن بيان احاديث متعدد از راويان مختلف، بدون ردّ حديث در مورد بنى اميه مىگويد: بهترين و صحيحترين نظر در ميان اين اقوال، گفته كسى است كه مقصود از رؤيا را آيات و عبرتهايى كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در مسيرش به سوى بيت المقدس مشاهده كرده ذكر مىكند؛ از اينرو طبرى منظور از فتنه را آزمايش كسانى مىداند كه از اسلام برگشته، مرتد شدند.
طبرى در تفسير عبارت «و الشجرة الملعونة فى القرآن» احاديثى را كه نقل مىكند جملگى بيانگر اين مطلب است كه منظور و مراد خداوند از شجره ملعونه همان زقوم است و هيچ ذكرى از بنى اميه بيان نمىدارد(38).
8 ـ قرطبى: قرطبى سه حديث از ابن عبّاس نقل مىكند. اول: او نقل كرده رؤياى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله همان رؤيايى است كه به پيامبر صلىاللهعليهوآله در شب بردنش به بيت المقدس نشان داده شد و نيز مىافزايد: شجره ملعونه همان شجره زقوم است و ترمذى اين حديث را صحيح مىداند.
دوم: رؤيايى كه در اين آيه آمده، همان رؤياى رسول خدا صلىاللهعليهوآله است كه ديد در سال حديبيّه به مكّه داخل مىشود. وقتى از آنجا برگشت و به مكه نرفت، مسلمانان مورد امتحان قرار گرفتند و بالاخره در سال بعد خداوند نازل فرمود: «لَقَدْ صَدَقَ اللّهُ رَسُولَهُ الرُّؤيَا بِالْحَقِّ»(39). قرطبى اضافه مىكند در اين تأويل، ضعفى مشاهده مىشود؛ زيرا سوره مكى است و رؤيايى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در خصوص مسئله مكه مشاهده نمود در مدينه بود.
سوم: قرطبى روايت سومى نقل مىكند:
«انه عليهالسلام رأى فى المنام بنى مروان ينزون على منبره نزو القردة، فساءه ذلك فقيل: انّما هى الدنيا أُعطوها، فسُرِّى عنه.»
وى اضافه مىكند: البته پيامبر صلىاللهعليهوآله در مكه منبرى نداشت، ولى جايز است كه در مكّه رؤياى منبر در مدينه را مشاهده كند. قرطبى مىگويد: اين تأويل سوم را نيز سهل بن سعد بيان مىدارد:
«انما هذه الرؤيا انّ رسول اللّه صلىاللهعليهوآله كان يرى بنى اميّة ينزون على منبره نزو القردة، فاغتم لذلك و ما استجمع ضاحكا من يومئذ حتّى مات صلىاللهعليهوآله .»
مؤلف جامع الاحكام مىگويد: اين آيه نازل شد در حالى كه از اين خبر داد كه حكمرانى و بالارفتنشان (بر كرسى خلافت) را خداوند براى مردم فتنه و امتحان قرار داد. حسن بن على عليهالسلام در خطبهاى كه در مورد بيعتش با معاويه سخن مىگفت، خواند: «و ان ادرى لعلّه فتنةٌ لكم و متاعٌ الى حين» و ابن عطيه گفته است: و در اين تأويل (به اصطلاح تأويل سوم) تأمّلى است و لا يدخل فى هذه الرؤيا عثمان و لا عمر بن عبد العزيز و لا معاوية!(40)
قرطبى در آخر آيه به معناى شجره ملعونه مىپردازد و از ابن عبّاس روايت كند كه او گفت: «هذا الشجرة بنوامية، و ان النبى صلىاللهعليهوآله نفى الحكم» و خود اين گونه نظر مىدهد: «هذا قول ضعيف محدث و السورة مكية فيبعُد هذا التأويل، إِلاّ أن تكون هذا الآية مدنيةٌ، و لم يثبت ذلك، و قد قالت عايشة لمروان، لعن اللّه اباك و انت فى صلبه فأنت بعض من لعنه اللّه.»(41)
در بررسى ديدگاه قرطبى چند نكته به نظر مىرسد كه در زير بيان مىگردد:
1 ـ قرطبى خود روايت سهل بن سعد را بيان مىكند (البته لفظ روشن در روايت اول بنىمروان بود و در دوم بنى اميه) و بر آن هيچ نقد يا ضعفى عنوان نمىكند، و لذا خواننده حق دارد از بيان وى نتيجه بگيرد كه قرطبى نيز به صحّت اين روايت معتقد و معترف است.
2 ـ وى در مورد خواب و رؤياى پيامبر صلىاللهعليهوآله و ردّ اين شبهه كه چگونه پيامبر صلىاللهعليهوآله در حالى كه در مكّه به سر مىبرد و سوره «اسراء» در مدينه نازل مىشود، در خواب مىبيند كه بنى مروان بر منبرش همچون بوزينهها بالا بروند، پاسخ مىدهد: اين جايز است كه در مكه خواب منبرش در مدينه را مىبيند؛ و حال آنكه قول ابن عبّاس پيرامون اطلاق شجره ملعونه به بنى اميه را رد مىكند، چرا كه اين سوره مكّى است و بنى اميه در مدينه (پس از هجرت) بر خلافت تكيه زدند...
3 ـ در خصوص خروج عدهاى از جمع بنىاميه و بنى مروان، اولاً: با چه دليل و بينّهاى مجاز هستيم عدهاى را از جمع كسانى كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله درباره آنها سخنها فرمود بيرون كنيم؟!
ثانيا: مىتوان گفت در فرايند عدم رعايت ترتيب، در عثمان عمر بن عبدالعزيز و معاويه حكمتى نهفته است. ابهام اين است كه چرا عمر بن عبدالعزيز بر معاويه مقدّم قرار گرفته است؟ شايد بتوان پاسخ را در سعى بر موجّه جلوه دادن معاويه، با استفاده از وجهه تا حدودى مناسب عمر بن عبدالعزيز جويا شد.
4 ـ قرطبى پس از ذكر حديث عايشه با مروان، هيچ سخنى در قبول يا ردّ آن نمىراند و اين خود اقرار و اعترافى است بر صحت قول اطلاق شجره ملعونه بر بنى اميه.
مرحوم علامه طباطبايى در مقام نقد و بررسى آراى مفسران (اهل سنّت) ابتدا به مسئله رؤيا اشاره مىكند و اين دعوى را كه منظور از رؤيا همان معراج باشد رد مىكند و به دقت آن را مورد بررسى و تأمّل قرار مىدهد(42). پس از آن به مسئله شجره ملعونه پرداخته، ضمن بيان اقوال مفسران، يك به يك آنها را نقّادى مىكند. در اين مجال به شرح موضوع اشاره مىشود:
علامه مىگويد: (مدعيان اين نظر بر اين باورند كه) لعن به اين وجه، مبالغه در لعنت را مىرساند، و ليكن هر چند كه اين وجه سخن در محاورات و گفت و گوهاى عوام الناس بسيار است، امّا لازم است اين گونه سخن گفتن را از ساحت كلام الهى دور بدانيم؛ زيرا اين روش مردم نادان و بى خرد است كه وقتى خواستند كسى را دشنام دهند، وى را به وسيله لعن به پدر و مادر و خانوادهاش مورد لعن قرار مىدهند تا از اين طريق در بدگويى از وى مبالغه كرده باشند. آنها وقتى تصميم گرفتند مردى را دشنام دهند، همسر و دخترش را به زشتى ياد مىكنند و آسمانى كه بر وى سايه افكنده و زمينى كه او را در خود جاى داده و خانهاى كه مسكن وى شده و مردمى را كه با وى معاشرت و همزيستى مىكنند مورد لعن و ناسزا قرار مىدهند و حال آنكه ادب قرآن باز مىدارد كه نسبت لعنت به درختى داده شود كه مردم بدسيرت از ميوهاش مىخورند(43).
مقصود اين است كه به طور مجاز لعن به شجره برمىگردد، در حالى كه منظور از آن ميوه درخت است. ولى به هر صورت چنين كاربردى براى معناى لعن ثابت نشده است، بلكه ظاهرا اگر درختى را متّصف به لعن كردند، همان معناى معروف لعن از آن فهميده مىشود(44) (و نه معناى مجازى آن).
چنين چيزى در لغت ثابت نشده است و آنچه (مفسران) ذكر كردهاند و از آيات قرآن براى آن شاهد آوردهاند، معنايش دور كردن از رحمت و كرامت است. و اينكه گفته شده: آيه مانند آيه «شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فى اَصْلِ الْجَحِيمِ»(45) است و اصل جحيم چون دورترين نقاط از رحمت است، دليل پذيرفته شدهاى براى آن نيست؛ زيرا اگر منظور از رحمت، بهشت باشد، براى اين دعوى دليلى نيست و اگر مقصود از رحمت، معناى مقابل عذاب است لازمهاش اين است كه ملعونه بودن شجره به معناى دور بودن از رحمت و كرامت باشد. و مقتضاى اين سخن اين است كه جهنم، و آن عذابهايى كه خداوند در آن مهيّا ساخته و ملائكه آتش و خزنه دوزخ همه از لعنت شدگان مغضوب خداوند و دور از رحمت او باشند، در حالى كه هيچ يك از آنها لعن نشدهاند و تنها لعن و غضب و دورى از رحمت خداوند براى عذاب شوندگان از انس و جن مىباشد(46).
مرحوم علاّمه طباطبايى به موارد ديگرى نيز اشاره نموده كه به دليل پرهيز از اطاله كلام، از آن اقوال چشمپوشى مىكنيم.
در متون روايى شيعه و اهل سنّت، روايات متعددى در باره شجره ملعونه ذكر شده است. در بعضى از اين روايات بنا بر شرح و توضيح رؤيايى كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله آن را ديده گذاشته شده است و در بعضى ديگر به صراحت از شجره ملعونه ياد مىشود و مصاديق آشكار يا به عبارت ديگر، منظور از شجره شرح داده مىشود.
در ادامه، شجره ملعونه را در احاديث شيعه و اهل سنّت پى مىگيريم.
دانشمندان بسيارى در شيعه، در كتب تفسيرى و روايى خود، از حقيقت رؤيايى كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله مشاهده فرمود و همچنين شجره ملعونهاى كه در آيه از آن ياد شده سخن گفتهاند، كه در اين فرصت به برخى از اين روايات اشاره مىگردد:
الف ـ در تفسير عياشى از على بن بن سعيد نقل شده كه گفت: كنت بمكة فقدم علينا معروف بن خرّبوذ(47) فقال: «قال لى ابو عبد اللّه عليهالسلام إن عليِّا عليهالسلام قال لعمر يا اباحفص، أَلا أُخبرك بما نزل فى بنى امية؟! قال: بلى، قال: فانّه نزل فيهم «و الشجرة الملعونة فى القرآن»، قال: فغضب عمر و قال: كذبت، بنو اميّه خيرٌ منك و اوصل للرحم!»(48)
ب ـ مرحوم طبرسى در احتجاج روايت مىكند: در مجلس معاويه، مروان (بن حكم) به امام حسن عليهالسلام گفت: «واللّه لأَسبنّك و اباك و اهل بيتك سبّا تتغنّى به الآماء و العبيد»؛ به خدا سوگند تو و پدر و خاندانت را به گونهاى دشنام دهم كه كنيزان و غلامان در آوازهايشان از آن دم زنند.
امام حسن مجتبى عليهالسلام در جواب به مروان فرمود:
«امّا انت يا مروان فلست سببتُك و لا سببتُ اباك، و لكن اللّه عزّوجلّ لعنك و لعن اباك و اهل بيتك و ذريتك، و ما خرج من صلب ابيك الى يوم القيامة على لسان نبيّه محمّد، و اللّه يا مروان ما تنكر انت و لا احدٌ ممّن حضر، هذه اللعنة من رسول اللّه صلىاللهعليهوآله لك و لابيك من قبلك، و ما زادك اللّه يا مروان بما خوّفك الاّ طغيانا كبيرا، و صدق اللّه و صدق رسوله يقول اللّه تبارك و تعالى: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرآن وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إلاَّ طُغْيَانا كَبِيرا» و انت يا مروان و ذريتك الشجرة الملعونة فى القرآن و ذلك عن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله عن جبرئيل عن اللّه عزّوجلّ.»(49)
اى مروان من تو و پدرت را ناسزا نگويم، ليكن خداوند عزّوجلّ تو و پدر و خاندان و فرزندان و هر كسى را كه از صلب پدرت تا روز قيامت خارج شود بر زبان پيامبرش حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله مورد لعن قرار داد. به خدا سوگند اى مروان نه تو و نه هر كس كه حاضر بود نمىتوانيد اين را انكار كنيد كه اين لعنت از ناحيه رسول خدا صلىاللهعليهوآله بر تو و بر پدرت نثار شده است و خداوند به دنبال ترساندن، تو را چيزى جز طغيان بزرگ نيفزوده است و گفتار خدا و پيامبرش راست است. خداوند تبارك و تعالى فرمود: «وَ الشَّجَرَة الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرآن وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إلاَّ طُغْيَانا كَبِيرا» «و تو و فرزندانت اى مروان همان شجره ملعونه در قرآن هستيد و اين بيان از رسول خدا صلىاللهعليهوآله رسيده كه جبرئيل از ناحيه خداوند بر او فرستاده است.
ج ـ عن ابن سليمان عن ابى عبد اللّه عليهالسلام ، قال: اصبح رسول اللّه صلىاللهعليهوآله يوما حاسرا حزينا، فقيل له: ما لك يا رسول اللّه؟ فقال: «انى رأيت (الليلة) صبيان بنى امية يرقون على منبرى هذا، فقلت: يا ربّ معى؟ فقال: لا و لكن بعدك».
ملاحظه مىشود كه در اين احاديث، به صراحت منظور از رؤيا و شجره ملعونه همان بنى اميه و بنى مروان عنوان مىشود. در حديث ديگر، پيامبر صلىاللهعليهوآله حاكمانى را كه پس از حضرتش بر منبر رسول خدا بالا مىروند و بر شأنى بزرگ تكيه مىزنند به كودكانى تشبيه نموده كه براى مقاصد كودكانه بر آن منبر شريف بالا مىروند.
د ـ على بن ابراهيم در تفسير خود ذيل آيه «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى ... وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ» مىنويسد:
«نزلت لمّا راى النبى صلىاللهعليهوآله فى نومه كأنّ قرودا تصعد منبره، فساءه ذلك و غمه غما شديدا، فانزل اللّه: و ما جعلنا الرؤيا التي... كذا نزلت و هم بنوامية.»(50)
در بعضى از روايات دقيقا به تعداد شاخههاى درخت به عنوان كسانى كه حكومت را پس از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در دست مىگيرند اشاره شده است. غالب راويان تعداد آنها را دوازده تن مىشمرند كه از اين مجموع دو تن به عنوان بنيانگذار اين شجره و ده تن ديگر را از بنى اميه بيان داشتهاند. در زير به بعضى از اين روايات اشاره مىشود:
الف ـ در يكى از احتجاجاتى كه حضرت امير عليهالسلام با مخالفانشان در باب حقّانيت ولايت خود داشتهاند، محاجّهاى است كه با طلحه صورت گرفته است. در زير به قسمتى از آن اشاره مىگردد:
طلحه به حضرت عرض مىكند: از آنچه كه از قرآن و تأويلش، و علم حلال و حرام نزد خود دارى براى من بيان كن كه حكومت را به چه كسى تحويل مىدهى و چه كسى پس از تو به خلافت مىرسد؟
حضرت امير عليهالسلام پاسخ مىدهند:
«ان الذى امرنى رسول اللّه صلىاللهعليهوآله أن ادفعه اليه وصيى و اولى الناس بعدى بالناس ابنى الحسن، ثمّ يدفعه ابنى الحسن الى ابنى الحسين، ثمّ يصير الى واحد بعد واحد من ولد الحسين حتّى يرد آخرهم حوضه، هم مع القرآن لا يفارقون و القرآن معهم لا يفارقهم. امّا ان معاوية و ابنه سيليان بعد عثمان، ثمّ يليها سبعةٌ من ولد الحكم بن ابى العاص، واحد بعد واحد، تكمله اثنى عشر امام ضلالة و هم الذين راى رسول اللّه صلىاللهعليهوآله على منبره، يردّون الامة على ادبارهم القهقرى، عشرة منهم من بنى اميّة و رجلان أَسّسا ذلك لهم، و عليهما مثل جميع اوزار هذه الامّة الى يوم القيامة.»(51)
ملاحظه مىشود حضرت امير عليهالسلام ، كسانى را كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در رؤيا ديدند كه بر منبرشان امت اسلام را به زمان جاهليت سوق مىدهند، دوازده تن برمىشمرند. نفر اول و دوم از اين مجموعه را ابوبكر و عمر بيان داشتهاند و عثمان را به عنوان نفر سوم و آغازگر خط (حكومت پادشاهى) بنى اميه معرّفى كرده و پس از وى معاويه و يزيد و بالاخره هفت تن بقيه را فرزندان حكم بن ابى العاص بيان نمودهاند.
ب ـ امام باقر عليهالسلام در توضيح آيه «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِى... وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ» مىفرمايد:
«ارى رجالاً من بنى تَيْم و عَدِىٍّ(52) على المنابر يردّون الناس عن الصراط القهقرى.» آن گاه امام منظور از شجره ملعونه را بنى اميه معرّفى مىكنند(53).
حديث ياد شده بر اين اشاره دارد كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در رؤيا مشاهده كردند كه ابوبكر و عمر، مسلمانان را به عقب يعنى به دوره جاهليت سوق مىدهند و بنى اميه به عنوان كسانى كه خداوند در قرآن آنها را مورد لعن قرار داده نيز از بزرگان خود پيروى مىكنند.
ج ـ در حديثى ديگر يونس بن عبد الرحمن الاشل مىگويد، از امام باقر عليهالسلام درباره آيه سؤال كردم، امام عليهالسلام فرمود:
«انّ رسول اللّه صلىاللهعليهوآله نام فراى ان بنى امية يصعدون المنابر فكلّما صعد منهم رجلٌ، رأى رسول اللّه الذلّة و المسكنة، فاستيقظ جزوعا من ذلك، و كان الذين رآهم اثنا عشر رجلاً من بنى امية، فاتاه جبرئيل بهذه الآية.»(54)
همان گونه كه ملاحظه شد در بعضى از روايات تعداد آنها دوازده نفر عنوان مىشود و در بعضى ديگر به ضميمه ابوبكر و عمر چهارده نفر.(55)
از كتب تفسير و روايى شيعه، احاديثى در تأييد اطلاق شجره ملعونه به بنى اميه نقل شد، اكنون با مراجعه به بعضى از كتب تفسيرى ـ روايى اهل سنّت، برآنيم ضمن بررسى آنها، جوياى نظرگاه دانشمندان اهل سنّت باشيم.
الف ـ هر چند حديث حاضر در بخش قبل بيان شد، و ليكن به دليل اهميت موضوع، اكنون بر آن تأكيد مىشود: من طريق سهل بن سعيد قال(56): رأى رسول اللّه صلىاللهعليهوآله بنى اميّة ينزون على منبره نزو القردة، فساءه ذلك فما استجمع ضاحكا حتّى مات، و انزل اللّه تعالى: و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك إلاّ فتنة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن»(57).
ب ـ در روايت ديگرى كه از ابن عمر نقل مىگردد، به طور واضح از فرزندان حكم بن ابى العاص نام برده مىشود:
«اخرج ابن ابى حاتم عن ابن عمران النبى صلىاللهعليهوآله قال: رأيت ولد الحكم بن ابى العاص على المنابر كانهم القردة و انزل اللّه فى ذلك: «و ما جعلنا الرؤيا التى اريناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة»؛ «يعنى الحكم و ولده»(58).
ج ـ سيوطى روايتى ديگر را از امام حسين عليهالسلام اين گونه نقل مىكند:
اخرج ابن مردويه عن الحسين بن على ـ رضى اللّه عنه ـ أنّ رسول اللّه ـ اصبح و هو مهموم ـ فقيل: ما لك يا رسول اللّه؟ فقال: «انى اريت فى المنام كانّ بنى امية يتعاورون منبرى هذا» فقيل، يا رسول اللّه لا تهتم، فانها دنيا تنالهم فانزل اللّه «و... ما جعلنا الرؤيا التى اريناك...»(59).
د ـ همچنين در روايتى منسوب به عايشه همسر پيامبر صلىاللهعليهوآله اين گونه بيان مىشود:
اخرج ابن مردويه عن عائشة أَنها قالت لمروان بن الحكم: سمعت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله يقول لا بيك و جدّك «انكم الشجرة الملعونة فى القرآن»(60).
همان گونه كه ملاحظه مىشود، سه روايت اخير از سيوطى نقل شد، و ليكن وى (كه به مناسبتهايى در ذيل روايات نظر خود را بيان مىداشت) هيچ گزارش و نقدى نسبت به اين گونه روايات بيان نمىدارد.
از جمله نكات شگفتآورى كه در مجموع روايات به چشم مىخورد، نقل روايتى همچون روايت اخير (ابن مردويه از عايشه) مىباشد. اين روايت در لعن حكم بن ابى العاص پدر مروان، تصريح دارد و حتّى مفسران متعصّبى چون ابنكثير، مجبور به نقل و پذيرش آن مىشوند؛ بدين سان چنانچه روايات ديگر مورد نقد و بررسى قرار گيرند روايت عايشه بسيار در بيان مفهوم خود گويا و روشن است.
البته ناگفته نماند ابن كثير در جاى ديگرى نيز به اين مسئله (لعن حكم بن ابى العاص) اشاره مىكند. وى در ذيل آيه «وَ الَّذِى قَالَ لِوالِدَيهِ اُفٍّ لَكُمَا»(61) دو روايت از دو طريق نقل مىكند كه پيام و مفهوم كلّى هر دو تضعيف شخصيت مروان است. روايت اول را از ابن ابى حاتم نقل مىكند كه عبد الرحمن بن ابى بكر به مروان مىگويد: «الست ابن اللعين الذى لعن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله اباك»(62). و روايت دوم به طريق ديگرى از نسائى نقل مىكند كه عايشه ضمن رفع تهمت(63) مروان به برادرش عبدالرحمن مىگويد: «لكن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله لعن ابا مروان و مروان فى صلبه، فمروان بعض من لعنه اللّه.»(64)
خداوند در آيه 60 سوره اسراء از حقيقتى سخن به ميان مىآورد كه از رنجى از رنجهاى رسول خدا صلىاللهعليهوآله حكايت دارد. پيامبر در رؤيايى ملاحظه مىكند حاكمان دينى، ابزار حاكميت را ـ در قالب منبر رسول خدا صلىاللهعليهوآله ـ به باد تمسخر و بازى گرفته، يك به يك بر جايگاه معرفى دين بالا و پايين مىروند.
اين جريان، مايه فتنه و ابزار آزمايش مردم قرار مىگيرد، ليكن بازيگران آن نسبت به تهديدهاى الهى بيمناك نشده، پيوسته با دينورزى مردم بازى مىكنند. لذا پيامبر صلىاللهعليهوآله به دقت آنان را تحت مراقبت قرار داده، گاهى تعدادى از سران آنان همچون «حكم ابن ابى العاص» و فرزندش «مروان» را براى دور ماندن از مردم و كاستن توان فتنهگرى از جامعه دينى آن روز (مدينه) به شهر ديگرى تبعيد مىكند، ولى ديرى نمىپايد كه از زمان خلافت عثمان، ضمن بازگشت، به هدم و نابودى دين اقدام مىكنند و اين رويه را به فرزندان خويش انتقال داده، بر بالاترين سمتها و مسئوليتها از جمله خلافت تكيه زده، به فتنهگرى و ممانعت از رشد و گسترش حقيقت دين مىپردازند.
اسلام در قرن اول هجرى كه بيشترين توان را براى رشد و پويايى و گستراندن دامنه معارف الهى در جامعه بشرى داشت، به تاخت و تاز امويان و مروانيان دچار شد و انوار درخشان معصومين عليهمالسلام مورد هجوم آنان قرار گرفت و در نتيجه جامعه بشرى از وجود آن محروم گشت.
آلوسى، محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، چاپ چهارم: بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405ق.
ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، چاپ سوم: بيروت، دارالمعرفة، 1409ق.
ابن منظور، لسان العرب، قم، ادب الحوزة، 1405ق.
احمدى، حبيب اللّه، پژوهشى در علوم قرآنى، دفتر انتشارات اسلامى، 1376.
بروسوى، اسماعيل، روح البيان، چاپ هفتم: بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405ق.
بيضاوى، ناصر الدين، انوار التنزيل و اسرار التاويل، فليشر لايپزيك، 1846ق.
زمخشرى، محمود بن عمر، الكشاف، بيروت، دارالفكر، 1397ق.
سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى التفسير بالمأثور، المكتبة الاسلامية، 1377ق.
طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان، چاپ دوم: بيروت، دارالمعرفة، 1408ق.
طبرسى، احمد بن على، الاحتجاج، دارالاسوه، 1380ش.
طبرى، محمّد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دارالجميل.
طيب، سيد عبدالحسين، اطيب البيان فى تفسير القرآن، اصفهان، محمدى، 1341ش.
العروسى الحويزى، عبد على، نور الثقلين، چاپ چهارم: قم، مؤسسه اسماعيليان، 1412ق.
عياش سلمى، محمّد بن مسعود، تفسير عياشى، تهران، العلمية الاسلامية، 1363ش.
فخر رازى، محمّد، التفسير الكبير، چاپ سوم: بيروت، دارالفكر، 1405ق.
فيض كاشانى، محسن، الصافى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات.
قرطبى، محمّد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1414ق.
قطب، فى ظلال القرآن، بيروت، دارالشروق، 1415ق.
قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمى، بيروت، الاعلمى، 1412ق.
مامقانى، عبد اللّه، تلخيص مقباس الهداية، تهران، صدوق، 1369ش.
الماوردى البصرى، على بن محمّد، النكت و العيون (تفسير الماوردى)، بيروت، دارالكتب العلمية.
متقى، على بن حسام، كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق.
مدير شانهچى، كاظم، دراية الحديث، چاپ سوم: قم، دفتر انتشارات اسلامى.
لقَدِ ابتَغَوا الفِتنَةَ مِن قَبلُ و قَلَّبُوا لَكَ الاُمورَ حتّى جاءَ الحقُّ و ظَهَرَ اَمرُ اللّهِ و هُم كارِهُون.
التوبة / 48
پيش از اين هم فتنهگرى مىكردند و كارها را براى تو واژگونه جلوه مىدادند تا آنگاه كه حق فراز آمد و فرمان خداوند آشكار شد، در حالى كه از آن كراهت داشتند.
1 ـ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤمِنِينَ وَ لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ اِلاّ خَسَارا» اسراء / 82.
2 ـ پژوهشى در علوم قرآنى، ص 195.
3 ـ اسراء / 60؛ «اى رسول گرامى، به ياد آر وقتى را كه به تو گفتيم: خدا به همه افعال و افكار مردم محيط است و ما رؤيايى را كه به تو ارائه داديم چيزى جز آزمايش و امتحان براى مردم و (شناختن) درختى كه به لعن در قرآن ياد شده نيست و ما آنها را از خدا مىترسانيم، و ليكن آيات بر آنها جز طغيان و كفر و انكار شديد چيزى نيفزايد.
4 ـ لسان العرب، ج 7، ص 36.
5 ـ همان.
6 ـ ابراهيم / 24.
7 ـ ابراهيم / 26.
8 ـ كنز العمال / خ 32944.
9 ـ تفسير الماوردى، ج 3، ص 254؛ شجره كنايه از زن است و جامعه همچون شاخههاى درختان فرزندان زن هستند.
10 ـ فتح / 27.
11 ـ اسراء / 61.
12 ـ الميزان، ج 13، ص 138-136، با اندكى تلخيص.
13 ـ نساء / 118.
14 ـ مائده / 13 و 64.
15 ـ احزاب / 64.
16 ـ توبه / 68.
17 ـ بقره / 161.
18 ـ بقره / 159.
19 ـ احزاب / 58.
20 ـ مائده / 3؛ امروز كافران از سيطره بر دين شما نااميد شدند، بنابراين از آنان وحشت نداشته باشيد و از من بترسيد.
21 ـ الميزان، ج 13، ص 140-138، با تلخيص.
22 ـ ابن مردويه از عايشه روايت كند كه وى به مروان بن حكم گفت: از رسول خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم به پدر و جدت مىگفت: شما شجره ملعونه در قرآن هستيد.
23 ـ روح المعانى، ج 15، ص 107.
24 ـ روح البيان، ج 5، ص 178.
25 ـ حديث غريب بر سه قسم است: غريب الاسناد، غريب المتن و غريب الاسناد و المتن. مقصود ابنكثير در اينجا غريب الاسناد است؛ يعنى در تمام طبقات فقط يك نفر از يك نفر نقل نموده است و نيز مقصود از ضعيف، حديثى است كه واجد شرايط حديث صحيح نباشد؛ مثلاً راوى ثقه نبوده باشد.
26 ـ تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 52.
27 ـ مرحوم طبرسى نيز روايت را نقل مىكند (البته با لفظ قيل) نه به اين معنى كه خود آن قول را پذيرفته است. مجمع البيان، ج 6، ص 655.
28 ـ دخان / 44-43؛ درخت زقوم (در جهنم) قوت و غذاى بدكاران و گنهكاران است.
29 ـ الكشاف، ج 2، ص 455؛ روح البيان، ج 5، ص 178.
30 ـ الكشاف، ج 2، ص 456.
31 ـ التفسير الكبير، ج 20، ص 238.
32 ـ الكشاف، ج 2، ص 456؛ روح البيان، ج 5، ص 178.
33 ـ التفسير الكبير، ج 20، ص 238، ملاحظه مىشود فخر رازى پس از تضعيف قول اطلاق شجره ملعونه بر بنى اميه از زبان واحدى، سخن عايشه به مروان مبنى بر تأييد اين اطلاق را بيان مىدارد و بيانى پس از آن عنوان نمىكند. بنابراين عدم رد آن خود مىتواند دليلى بر صحت اين تعبير و اطلاق بوده باشد.
34 ـ فى ظلال القرآن، ج 5، ص 341.
35 ـ تفسير البيضاوى، ج 8، ص 453: و گفته شده پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله گروهى از بنى اميه را ديد كه بر منبرش بالا مىروند و بر آن مانند جستن ميمون مىپرند. پيامبر ناراحت شدند، به ايشان گفتند: اين (حكومت) بهرهشان از دنيا است كه به خاطر اسلامشان به آنها داده مىشود و بر اين اساس منظور از فتنه براى مردم، وقايعى است كه در دوره آنها بهوقوع پيوست.
36 ـ همان، ج 8، ص 454.
37 ـ جامع البيان، ج 15، ص 112.
38 ـ همان، ج 15، ص 113.
39 ـ فتح / 27.
40 ـ الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 184-183.
41 ـ همان، ج 10، ص 185.
42 ـ الميزان، ج 13، ص 140.
43 ـ همان، ج 13، ص 141.
44 ـ همان، ج 13، ص 142.
45 ـ صافات / 64.
46 ـ الميزان، ج 13، ص 142-141.
47 ـ «معروف بن خرّبوذ» از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق عليهماالسلام بوده و در عين حال از جمله اصحاب اجماع است؛ به طورى كه كشى درباره اين عدّه (اصحاب اجماع) مىگويد: قد اجتمعت الصحابة على تصحيح ما يصحّ عنهم و الاقرار لهم بالفقه و الفضل و الضبط و الثقه؛ يعنى دانشمندان مكتب اهل بيت اتفاق نظر دارند بر اينكه روايتى را كه از اين جمع به صحّت پيوسته صحيح شمارند و همه بر فقه و فضل و ضبط و وثوق آنان اقرار دارند... (دراية الحديث، ص 25 و تلخيص مقباس الهداية، ص 110).
48 ـ تفسير عياشى، ج 2، ص 320؛ البرهان، ج 2، ص 425-424؛ نور الثقلين، ج 3، ص 180.
49 ـ الاحتجاج، ص 279؛ الصافى، ج 3، ص 203-201؛ نور الثقلين، ج 3، ص 179.
50 ـ تفسير القمّى، ج 1، ص 412-411. «اين آيه زمانى نازل شد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در خوابش ديد انسانها بوزينهوار بر منبرش بالا مىروند و لذا از آن ناخرسند شد و شديدا غمگين گشت، پس خداوند آيه «و ما جعلنا الرؤيا التى..» را نازل فرمود و اينان همان بنى اميه مىباشند.
51 ـ الاحتجاج، ص 155؛ الصافى، ج 3، ص 201-200.
52 ـ منظور از بنى تيم، ابوبكر است: «تيم نام قبيله ابوبكر است كه به تيم بن مرّة بن كعب بن لوّى بن غالب بن فهر بن مالك برمىگردد» (لسان العرب، ج 2، ص 71) و منظور از بنى عدىّ، عمر بن الخطاب است. «عدى نام قبيلهاى است كه به عدى بن كعب برمىگردد» (همان، ج 9، ص 99).
53 ـ تفسير عياشى، ج 2، ص 321؛ نور الثقلين، ج 3، ص 180.
54 ـ تفسير عياشى، ج 2، ص 321؛ البرهان، ج 2، ص 425.
55 ـ اطيب البيان، ج 8، ص 276-275.
56 ـ الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 184.
57 ـ جامع البيان، ج 15، ص 113-112. شايان ذكر است كه طبرى در ذكر حديث لفظ بنى فلان را به جاى بنىاميه به كار مىبرد.
58 ـ الدرّ المنثور، ج 5، ص 309.
59 ـ همان، ج 5، ص 310.
60 ـ همان .
61 ـ احقاف / 17.
62 ـ تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 171؛ آيا تو پسر همان كسى كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله پدر تو را مورد لعن قرار داد نيستى؟!
63 ـ مسئله تهمت به شخص مورد خطاب در آيه شريفه «وَ الَّذِي قَالَ لِوالِدَيهِ اُفٍّ لَكُمَا اَتَعِدَانَنِى اَنْ اُخرَجَ وَ قَد خَلَتِ القُرُونُ مِن قَبْلِى...» (احقاف / 17) بدان باز مىگردد كه مروان معتقد بود منظور از «الذى» عبد الرحمن بن ابى بكر است، ولى عايشه به محض شنيدن اين سخن به دفاع از برادر خويش پرداخت.
64 ـ تفسير القرآن العظيم، ج 4.